میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

همه هســــــتی من

موش ِ مامان

خاله هدیه فامیلی تو بهت یاد داده الان هر کی ازت می پرسه اسمت چیه ؟!؟ میگی : آگا کاییل تامـــس   تو مهــــــــد کودک یه مجسمه گاو هست دیروز تا دیدیش می گی : آگا  گابه ( گاوه ) شیر می دی آگا کاییل تامس !!!!   دیشب بابا بهت می گه تو موش منــــــــــی  ؛ بهش می  گی  : نه من  موش مامانی میلی  ام !!!   چند روز پیش برات یه دستکش خریدم که یه کله گربه روش بود با یه شال و کلاه خیلی خوشحال شدی تو هر مغازه ایی بعدش رفتیم می گفتی : آگا دَکشم بیبین ، شالم بیبین . ...
27 آذر 1392

مهــــــــــــــــربونه من

  روز یکشنبه از اون روزا بود که باید تا 4 سرکار می موندم اما نمی دونستم چه مرگمه اینقدر حالم بد بود که همه بهم می گفتن چرا قیافه ات اینجوریه ؟!؟! می دونستم میکی یکم حال نداره اما پیش باباش بود قبل از اینکه بخوابند هم باهاشون حرف زده بودم ساعت 5/3 بابا اس ام اس داد : کجایی ؟ نوشتم براش آزمایشگاه ، میکی خوبه ؟ اما جواب نداد . کلا واسم عادی شده که از هر صد تا اس ام اس و تلفن جواب یکیش رو بده . خودمو کشتم تا ساعت شد 4 و راهی خونه شدم تو راه بازم زنگ زدم اما باز جوابی داده نشد منم پدال گاز رو تا ته فشار دادم و خودمو رسوندم خونه دیدم چراغا همه خاموشه با خوشحالی گفتم خوابند منم می میرم کنارشون می خوابم اما رفتم دیدم نه هیچ کی تو...
21 آذر 1392

اولین برف سال 92

  هوای پاییزی خیلی خوبی بود از اون هواهایی که جون می داد واسه قدم زدن ؛ یه هو در عرض یک روز هوا ده درجه ایی سرد شد اینقدر سوز می اومد که تا مغز استخوان آدم نفوذ می کرد چهارشنبه شب خوابیدیم صبح روز پنج شنبه 14 آذر که بیدار شدیم بابا گفت دیدی برف اومده با یه شادی کودکانه پشت پنجره دویدم دیدم همه جا سفید شده زنگ شدم به خاله عهدیه مربی مهد که ببینم امروز با این برفی که اومده هستند یا نه ؟ که گفت هستن یهو میکاییل از خواب بیدار شد مامانــــــی  تی بود ؟؟؟ گفتم مامان خاله عهدیه بود . بهش گفتم میکاییل برف اومده می دونی برف میاد چی می شه ؟؟؟ گفت : همه جا سفید می شه . من یهو باچشمای گرددددد شده نگاش کردم گفتم تو اینواز کجا می دونی ...
16 آذر 1392

از مهــــــــر تا آبان

  این عروسک رو اکی کی ( مامان اکرم ) برات خریده بود وقتی که سرت شکسته بود الان هم همچنان اگه ازت بپرسن سرت چی شده بود می گی : ایکسته ؛ آگا کاییل ، آی دُتُ   ( شکسته ، آقا میکاییل آقای دکتر ) همچنان فکر می کنی آقا هم جزه اسمته .   این عکس هم ماله لحظه ایی که بابا رسید و بعد از مدتها دیدت .   تو این مدت دو روزی هم رفتیم بابلســــر و چقدر برات دریا  ( دَیا ) جالب بود .           عاشقه پاییزم با رنگ های اغوا کنندش اونم پاییزه شهری که همه دورانه بچگی مو توش گذروندم  ؛ بروجرد من  . برای تعط...
7 آذر 1392

بــــــــــرو بابا

قوربونت اون حرف زدنت برم من که دله همه رو با اون زبونت می بری هر کی رو می بینی با صدای بلند داد می زنی : لَـــــلام ( سلام ) تا تلفن رو برمی داری می گی : لَــــلام ؛ چوجوری ؟ اوبی ؟ اوبـــــم . ( سلام ؛ چطوری ؟ خوبی ؟ خوبم ) یه سری اصلاح هم از بابا یاد گرفتی : مثله : ای بَ ( ای ول ) یا بیـــــنیم برو بابا ( برو بینیم بابا ) ...
5 آذر 1392

آگــــا کاییل

قوربونت برم من که این روزا اینقدر خودتو تحویل می گیری هر روز وقتی می ری مهد کودک جلوی در به خاله عهدیه می گی : آگا کاییل اومد . یا وقتی می افتی به من می گی : آگا کاییل آتاد . یا امروز صبح داشتم جوراب هام می پوشیدم که یهو چشماتو باز کردی و در جا نشستی و گفتی : آگا اکاییل دَدو . نمی دونم چرا به جوراب می گی : ددو ؛ جز کلماته من در آوردیته بعضی روزا از مهد میای چقدر می خوابی مثله الان که نه شبه هنوز بیدار نشدی چند روز پیش که دیدم یه صدایی اومد دووووم تو هم یه ناله شبیه گربه ها کردی و صدا زود قطع شد اومدم این صحنه رو دیدم بعدش یه بالش گذاشتم زیر سرت تا دو ساعت بعدش همینجا خوابیدی .   ...
8 شهريور 1392
1